نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

خاطرات خدمت سربازی

آخرین نظرات

12..کلاه مصوب نظام!

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ق.ظ


تلفن زدن هم مکافاتی بود! تنها وقت خالی برای تلفن زدن میشد بعد شام تا قبل خاموشی بود. من تو برنامه سین قبلی 2 تا چیز مهم رو فراموش کردم بنویسم یکی ساعت نظافت بود که بعد از صبحانه نیم ساعت هر گروه باید میرفت قسمت خودشو تمیز کنه و همچنین غروبها بعد از کلاس چهارم و قبل نماز هم نظافت باید میکردیم. یک قسمت مهم دیگه ساعت قُرُق بود. یک ربع قبل خاموشی تا یک ساعت بعد از خاموشی هیچ کس حق نداشت تو حیاط یا محوطه باشه و همه باید تو آسایشگاه میبودن (به جز نگهبانها). هر کی بیرون بود رو میفرستادن بازداشتگاه! ساعت 8:45 دقیقه که قرق شروع میشد همه سربازها باید کنار تختشون می ایستادن تا آمار شب گرفته بشه و در همین ساعات عود هم روشن میشد! خلاصه رفیقان که بودن، آمار شب هم که بود+ بوی عود


این هم برنامه سین اصلاح شده:

ساعت 4:30 بیدار باش و نماز
ساعت 5:30 صبحانه
ساعت 0600 نظافت
ساعت 6:30 گرفتن سلاح برای رفتن به میدان صبحگاه
ساعت 8-10 و ساعت 10-12 کلاس
ساعت 12-14 نهار و نماز
ساعت 14-16 و 16-17:30 کلاس
(کلاس های صبح بیشتر رژه و کلاس های بعد از ظهر بیشتر مباحث تئوری دانستنی های سربازه)
ساعت 18 نظافت و شامگاه 
ساعت 1830 نماز
ساعت 1900 شام (بعد شام راحت باش)
ساعت 2045 قُِِرُق
ساعت 2100 خاموشی
ساعت 2200 پایان قُرُق
(نوع درست نوشتن ساعت همین عدد 4 رقمی بود مثلا ساعت 9 شب میشد 2100 یا ساعت 8 صبح میشد 0800. تو برگه مرخصی هم ساعت رو به همین شکل مینوشتن)

داشتم درباره مکافات تلفن زدن میگفتم که فقط بعد از شام تا قبل قُرُق وقت داشتیم تلفن بزنیم یک صف طولانی در هوای سرد که پشت باجه تلفن کارتی که بعضی ها هم میخواستن طولانی صحبت کنند. صد البته بعضی ها به جز خانواده به دوستاشون (پسر و دختر) میخواستن زنگ بزنن. بعضی اوقات حساب میکردیم که تا نوبت ما بشه خاموشی میشه وبی خیال میشدیم و شب بعد باز دوباره می اومدیم ببینیم میشه تلفن زد یا نه؟ من خودم به شخصه 3-4 شب طول کشید تا یک تماس یک دقیقه ای با خونه داشته باشم و بهشون اطلاع بدم که سالم هستم!:3: جالب اینکه گروهان ما چون ساختمون تازه ساخت داشت هنوز تلفنش آماده نبود و خانواده ها نمی تونستن به سربازها زنگ بزنن!

ما چون استحقاقی رو کامل نگرفته بودیم و وضعیت پوششمون به شدت ناقص بود پوتین و کلاه و اور نداشتیم از رفتن به صبحگاه معاف بودیم و اون موقعی که گروهانهای دیگه به صبحگاه میرفتن ما به شکلهای متنوع دیگری دهانمون صاف میشد! به همین ترتیب شامگاه هم نمیرفتیم. کلا در طول 2 ماه آموزشی بیشتر از 2-3 بار شامگاه نرفتیم. 

تو روزهای اول همه اعضای گروهان سرما خورده بودن. خود من هم که مقابل سرما مقاوم هستم هم سرما خورده بودم و به همین دلیل (طبق گفته سرباز تخت بغلی) شبها خروپف میکردم! قبل خواب حتما باید همه سربازها جورابهاشون رو میشستند و روی نرده تخت آویزون میکردن. ارشد وظیفه داشت چک کنه که آیا همه جورابها شسته هست یا نه؟ اگه جورابی رو نشسته پیدا میکردن اون سربازو از خواب بیدار میکردن تا جورابشو بشوره!

یک روز یک کارتون کلاه دسته دوم آوردن و پخش کردن بین سربازها! گفتند اینها رو خوب بشورین و استفاده کنید! و به این وضع ضایع گروهان جهاد کلاهدار شد!:2:


  • سرباز

نظرات (۳)

۱۹۹۴ بازدید

وااای چ باحال!
چقدر نظم داره سربازی...
خیلی باحال نوشتی، با اینکه یه هفته ای میشه خدمتم تموم شده، با این جزئیات نمی‌تونم بنویسم، اونموقع نوشتی اینارو؟

دلم برا آموزشی تنگ شده 😞
پاسخ:
نه
من هیچ نوشته ای از خدمتم ندارم ولی ای کاش داشتم. الان فکر میکنم تا یادم بیاد.
من هم دلم برای آموزشی تنگ شده.
چند درصد دیپلمی هس اونجا؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی