نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

خاطرات خدمت سربازی

آخرین نظرات

بالاخره تکلیف کسری خدمت من مشخص شد و نامش اومد تو دستم. حالا میتونستم با توجه به خدمت قبلیم و کسری خدمت روز اتمام خدمتم رو محاسبه کنم. اضافه خدمت هم نداشتم. برای کارت پایان خدمت باید عکس هم یکی دو ماه قبل از اتمام خدمت میگرفتم. عکس هم با لباس زیتونی نیروی انتظامی باید میبود و لباس سفید راهور به درد کارت پایان خدمت نداشت. همچنین آزمایش گروه خونی هم باید میدادیم چون پشت کارت پایان خدمت گروه خونی هم باید درج میشد.:30:

و اما روزهای آخر خدمت حال و هوای خاص خودش رو داره چون به نظر طولانی تر میاد. هر چند که بعد از خدمت هم قرار نبود اتفاق خاصی برام بیفته و دردسرهای جدید شروع میشد ولی باز هم گرفتن کارت پایان خدمت اتفاقیه که فقط یک بار در عمر یک پسر میفته. از اون طرف آزاد شدن از روزی 12 ساعت پست دادن هم طبیعتا اتفاق خوب بود. یکی دو بار رفتم حوزه نظام وظیفه خراسان برای تایید خدمت قبلیم تا همه چیز برای اتمام خدمتم آماده بشه. آخرین روز خدمتم هم باز ویژه تر بود چون من از فردا صبحش دیگه سرباز نبودم. بچه های دیگه هم واقعا حسادت میکردن. به خصوص اونهایی که کسری خدمت نداشتن به امثال ما که کسری خدمت داشتیم.:6:

روزی که خدمتم تموم شد رفتم کارگزینی تا ببینم داستان چیه و روال تسویه حساب چه جوریه. اونها هم گفتند اول باید برم بخش 2 و تسویه حساب کنم. محل استقرار اصلی فرمانده بخش 2 یعنی سرهنگ اخروی پنج راه بود. با شیرینی رفتم اونجا و وسایل خودم رو تحویل دادم که یک کاور پلیس و یک راکت پلیس (تابلوی دستی که یک طرفش قرمز نوشته ایست و یک طرفش با  رنگ سبز نوشته آهسته). با اخروی و سروان گندم آبادی روبوسی و خداحافظی کردم و کارم تو بخش 2 تموم شد. دوباره برگشتم کارگزینی تا برگه تسویه حساب اصلی رو بگیرم. چند تا امضا رو باید داخل خود راهنمایی رانندگی میگرفتم و یک امضا هم باید ستاد خراسان رضوی میگرفتم.:30:

یکی از امضاها برای عقیدتی سیاسی بود که وقتی رفتم اونجا آخوندی که مسئول بود شروع کرد سوالهای نماز و امام و اصول دین رو ازم پرسید. دفعه قبل که از تهران تسویه حساب کرده بودم عقیدتی سیاسی از این سوالها نمیکردن ولی این دفعه مثل اینکه قانون عوض شده بود! جالب این بود که از من درباره تسبیحات اربعه پرسید که من هر چی به ذهنم فشار آوردم یادم نیومد چی بود! اون لحظه نمیدونم چی شد که مخم هنگ کرده بود!straight face  البته بقیه سوالها رو جواب دادم.:30: تو حفاظت اطلاعات هم طرف در رو بست و شروع کرد به سین جیم کردن که تو بخش شما کسی رشوه نمیگیره و یا تخلفی ندیدی؟ من هم گفتم نه ولی اون هی اصرار میکرد که بهش بگم. ولی من واقعا چیزی ندیده بودم! البته مساله سوء استفاده سرهنگ دایی رو هنگام تایید مرخصی بهش گفتم که طبیعتا زیاد براشون مهم نبود چون اگه میتونستند تا الان باید جلوش رو میگرفتن! straight face بالاخره از اونجا هم امضا گرفتم. البته موبایل من هم که قبلا از دستم گرفته بودن، داخل حفاظت بود ولی چون مسئول اصلیش نبود من نتونستم اون روز موبایلم رو بگیرم و بعدها برادرم تو سفرش به مشهد رفت گوشی رو ازش گرفت. برای گرفتن آخرین امضا باید پا میشدم میرفتم ستاد استان. وقتی رفتم اونجا چون با لباس شخصی بودم بهم گفتند که بدون مدرک شناسایی کسی رو راه نمیدیم. من هم اون موقع کارت شناسایی همراهم نبود و مجبور شدم که برگردم میدون راهنمایی و کارت شناساییم رو بگیرم و دوباره برم ستاد.

داخل ستاد بهم گفتند که کسری خدمتت ثبت در سیستم نشده. من مجبور شدم برم بیرون برای برادرم زنگ بزنم که زنگ بزنه مسئول ثبت کسری خدمت تا ثبتش کنه. این قضیه هم نیم ساعت طول کشید و آخرین امضا رو هم گرفتم. ولی یک کار مهم مونده بود؛ اون هم این بود که تخلف سرهنگ دایی رو گزارش بدم به حفاظت اطلاعات کل استان. کار سرهنگ دایی خیلی نامردی بود و هرچند من خدمتم تموم شده بود و دیگه بود و نبود سرهنگ دایی برام فرقی نمیکرد ولی دوست داشتم بقیه سربازها از دستش نجات پیدا کنند. من گزارش رو نوشتم و اینکه بعدا برخوردی با دایی شد یا نه رو بی خبرم.:30:

با برگه تسویه حساب رفتم کارگزینی و اونها هم نامه موقت اتمام خدمتم رو بهم دادن. کارت پایان خدمت 2-3 ماه دیگه آماده میشد و من باید میومدم مشهد و میگرفتم. البته الان کارت رو پست میکنن خونه طرف و کسی لازم نیست مجددا بیاد پادگان برای گرفتن کارت. من در طول خدمتم حقوق نگرفتم و همه اون حقوقها رو بعد از خدمت یکدفعه ریختن به حسابم.

برای آخرین بار رفتم حرم و بعدش موقع رفتن به سمت ترمینال مشهد بود که یعنی بعد اون دیگه فلکه آب، چهارراه دانش و چهارراه خسروی برام حکم خاطره رو خواهد داشت. وقتی رسیدم خونه تازه متوجه شدم که اول بدبختیمه و انگار زندگیم تازه شروع شده بود. 2 ماه بعد رفتم مشهد و کارت پایان خدمتم رو گرفتم و این گونه بود که به جمع بیکاران کشور یک نفر دیگه اضافه شد.:12:

این آخرین قسمت داستان خدمتم بود و سعی کردم هر چی که یادم میاد رو بنویسم. نوشتن هر قسمت هم تقریبا بیش از یک ساعت وقت میبرد. البته بعد این شاید یک بار جمع بندی کنم و اگه خاطره خاصی باز هم یادم اومد یا از دیگران شنیدم که مرتبط با خدمت بود میام و مینویسم.:3:

شروع خدمتم من جای یه نفر دیگه اومدم و حالا من خدمتم تموم شد و جای من افراد دیگه اومده بودن و این چرخه ادامه همیشه داره. شاید خدمت وقت تلف کردن باشه ولی به داشتن کارت پایان خدمت می ارزه. فرمانده گردان امام حسن مرزن آباد حرف خوبی زد؛ اون روزی که آموزشیمون تموم شده بود گفت دیگه این جمعی که اینجا هست رو به هیچ وجه نمیشه مجددا دور هم جمع کرد! این حرفش درباره تمام مقاطع خدمت درسته و دیگه نمیشه همه رو با هم یک جا جمع کرد.:30:


قسمت قبل

قسمت اول

نظرات (۱۲)

۲۱۹۹ بازدید

خسته نباشی
حسابی لذت بردم از قلمت

ما هم برامون یه دعایی کن تو مرحله پست کردن دفترچه هستیم
سلام هم ولایتی
همه پستارو خوندم و لذت بردم. من هم چند روز دیگه عازم مرزن آبادم.
به امید روزی که عمر هیچ جوونی اینطوری تلف نشه
سلام،من هم 19 مرداد به جهرم اعظام میشم:(
خسته نباشی دلاور
عالی بود ... کیف کردم
از دیشب تا امشب نشستم کل ماجراهاتو خوندم و لذت بردم ...
آفرین
بنده اعزام 1 شهریور 96 هستم، خوندن متنها و خاطرات شما باعث تسلی خاطر من و امثال من میشه و از این لحاظ قابل تقدیر فراوانه ...
باز هم تشکر می کنم

یاسین
سلام ازظهر تاالان این 64 ،65 تا پست وخوندم،ممنونم ازت 
اول شهریور اعزامم به مرزن آباد :)
کل پستارو خوندم واقعا لذت بردم.
خوب بود مشتی
همه جاهارو که گفتی تصویری تجسم کردم.منم اول دی ۹۶ اعزامم
سلام
کل خاطرات خدمتت رو خوندم . لذت بردم
درمورد راهور هم تنهامزیت سرباز راهور بودن فکر کنم همین لباسش باشه که اکثرا نمی فهمن سربازی و فکر میکنن پلیسی
سلام الان تو 7،8 ماه خدمتم
یاد مرزن آباد افتادم شاید باورت نشه بعد بچه و رفقا و اون پادگان یاد این وبلاگ افتادم که با چه دقتی مطالبشو میخوندم قبل اعزام گفتم بیام یه عرض ارادتی کنم :)

کیری ترین خدمته.من سال ۸۵ کارت گرفتم.

خدایی کیری ترین خدمت رو به ترتیب اول مرزبانی نیروی انتظامی داره دوم خود نیرو انتظامی بعد ارتش من تو ارتش با وجود اینکه هر رو کلاس داشتیم و نگهبانی و دو رزمایش رفتم و تو کوه و بیابون و میون مار و عقرب بودم ولی خدمتم به این حد مثه شما تخمی نبوده.

سلام . با توضیحاتی که دادی مطمئنا من و شما تو مشکین شهر هم خدمتی بودیم یادمه یه سرباز مرزن آبادی داشتیم ولی اسمت یادم نمیاد اگه دوست داشتی خودتو معرفی کن !

هر جا هستی موفق باشی 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی