57.. اولین زیارت حرم!




ممنونم امام رضا که رام دادی تو حرمت
حالا این دست من و این همه لطف و کرمن
اومدم امام رضا تا با تو درد دل کنم
دلم رو با مهر تو هر دو تا متصل کنم
ضامن آهو رضا
لاله خوش بو رضا
24 ساعته بدون وقفه فقط و فقط این نوحه رو میذاشت!
حدود پانزدهم و شانزدهم بود که یک عده سرباز جدید اومدن. اینها هم مثل من خدمت کرده بودن و از پادگان مالک اشتر اراک میومدن. ولی آموزشی ما 24 روز طول کشید و آموزشی اینها نزدیک به 45 روز!
ما هیچ روز تعطیلی نداشتیم و به خاطر همین جمعه ها هم میرفتیم سر پست. جمعه ها خدمت به جای 6.5 صبح از 8 صبح شروع میشد و چون نماز جمعه هم بود و هر هفته هم بعد نماز جمعه معمولا راهپیمایی بود و نمازگزاران انزجار خودشون رو از یه چیزی باید به نمایش میذاشتن، ما تا ساعت 2 باید منتظر رفتنشون میشدیم.بعد از ظهر هم همون روال روزهای غیر تعطیل رو داشت و از 4.5 تا 9.5 باید پست میدادیم. منتها روز جمعه دیگه من فلکه آب نبودم و منو میفرستادن چهاراه خسروی که اونجا باید مراقب میبودم که ماشینهای شخصی از لاین ویژه اتوبوس و تاکسی رد نشن. در مجموع پست دادن تو چهارراه خسروی بهتر از فلکه آب بود چون زیاد تو دید نبودم! یکی دو بار هم رفتم چهارراه مقدم که اونجا زیاد حال نمیداد.
یک کار ویژه ای که ما انجام میدادیم و به نظر من زیاد سخت نبود بازو بست کردن بود. یعنی وقتی میدون شلوغ میشد و ترافیک نزدیک به قفل شدن بود ما جلوی خیابون امام رضا می ایستادیم و جلوی ماشینها رو برای حدود یک دقیقه میگرفتیم تا میدون خلوت بشه. وقتی میدون خلوت میشد جاده رو باز میکردیم و وقتی که باز هم میدون شلوغ میشد راه رو می بستیم و این بازوبست معمولا نزدیکهای ظهر انجام میشد.
و اما بشنوید از اینکه بالاخره طلسم حرم نرفتن من شکست؛ من حدود یک ماه تو مشهد خدمت میکردم و با اینکه جامون نزدیک حرم بود ولی هیچ وقت موفق به رفتن به حرم نشده بودم و دلیلش پستهای زیادی بود که داشتم. مادرم هر موقع زنگ میزد ازم میپرسید که حرم رفتی و من هم میگفتم نه! من یک سرباز تک پست بودم و 6 روز باید پست میدادم و یک روز هم تعطیل میبودم ولی چون اومدن من خود به آماده باش عید تمام تعطیلی ها لغو شده بود. بعد از عید هم یکی دو هفته بدون تعطیلی پست دادم تا اینکه یک استوار کادری به نام عروجی بانی خیر شد و زنگ زد به سرهنگ اخروی و دوشنبه رو برام به عنوان روز تعطیل ست کرد. اوین دوشنبه ای که تعطیل بودم صبحش تا ساعت 8 خوابیدم و بعدش بیدار شدم رفتم برای کارهای اداری. بعدش باید برگه مرخصی میگرفتم. اینجا دیگه برخلاف خدمتم تو تهران برای خروج با لباس شخصی نیاز به برگه مرخصی بود. غروب راهی حرم شدم و بالاخره به آرزوی یک ماهم رسیدم. هیچ جای مشهد به اندازه حرم برام جذابیت نداشت. اون روز یکی از بهترین روزهای خدمتم بود.