نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

خاطرات خدمت سربازی

آخرین نظرات

51.. اولین پست در فلکه آب

جمعه, ۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ق.ظ


ساعت 4 بعد از ظهر من به همراه بچه های بخش 2 راه افتادیم سمت فلکه آب. بخش 2 دور حرم رو در بر میگرفت یعنی بخشهایی از خیابان امام رضا، خیابان طبرسی، خیابان شیرازی، خیابان نواب صفوی، خیابان آزادی،  کل خیابان اندرزگو، چهار راههای خسروی، دانش، مقدم و شهدا، فلکه های آب و برق و طبرسی و 17 شهریور، زیرگذر حرم و پنج راه و ضلع جنوبی و شمالی بازار امام رضا.

من هیچ شناختی از مشهد نداشتم. از خیابون سناباد اتوبوس واحد شماره 62 رو سوار شدیم و به سمت فلکه آب رفتیم. وقتی رسیدیم هیچ کدوم از سربازها کرایه ندادن! جریان این بود که طبق یک قانون نانوشته سربازهای راهور رایگان از اتوبوس میتونستن استفاده کنند و راننده ها هم به خاطر ابهمتمون چیزی نمیگفتن و ایجا بود که فهمیدم راننده ها ازمون حساب میبرن اساسی!:30: رفتیم سمت کانکسی که کنار میدون و روبروی بازار رضا بود وارد شدیم من نفر آخر بودم. یه دونه ستوان 3 اونجا بود که فرمانده اون شیفت بود و بچه ها همه شون براش احترام گذاشتن در حد سردار! تو ستاد ناجا تهران برای زیر سروان احترام نمیذاشتن ولی اینجا برای ستوان 3 که هم درجه من بود باید راه به راه احترام میذاشتیم!straight face

همه بچه ها درجه دار و افسر لباس راهنمایی و رانندگی یعنی پیراهن سفید، کاپشن مشکی، شلوار سرمه ای و کلاه دژبانی داشتند ولی من همون لابس سبز زیتونی (خیارشوری) به تنم بود. سربازهای صفر هم لباس خیارشوری داشتند. من چون تازه اومده بودم منو فرستادن کانکس پنجراه که مقر فرمانده بخش بود. اونجا فرم پر کردم  و بهم یک کاور دادن و یک کلاه هم موقتا بهم دادن تا بعدا برم برای خودم لباس بخرم! اینجا هم خبری از لباس نبود و خودم باید میرفتم لباس میخریدم! این هم شانس ما بود که برای لباس نظامی هم باید هزینه میکردیم!:6:

دوباره برگشتم فلکه آب؛ سربازها دور فلکه آب باید می ایستادن و هیچ فرقی هم بین کسی که دیپلم داره و کسی که فوق لیسانس داره وجود نداشت! همه یک کار مشترک رو باید انجام میدادن. بهم گفتند برو روبروی پارکینگ امام رضا وایستا. من اون موقع گواهینامه نداشتم و شناختی هم از قوانین راهنمایی و رانندگی به اون شکل نداشتم. بهم گفتند نذار هیچ ماشینی دور میدون پارک کنه.

من باید تا 9.5 پست میدادم.نزدیک عید بود و مشهد خیلی شلوغ بود به خصوص فلکه آب که صد متر با حرم بیشتر فاصله نداشت. تعداد ماشینها هم زیاد بودن و من باید با تک تکشون بحث میکردم که برادر اینجا توقف نکن!:6:

خوبی پلیس راهور این بود که میشد موبایل هم با خودت بیاری؛ البته موبایل بدون دوربین عکاسی و استفاده اون سر پست هم ممنوع بود. داخل آسایشگاه هم نباید گوشی میبردیم و دم در باید تحویل میدادیم. ولی بدیش این بود که داشتن سوت و دستکش سفید اجباری بود. داشتن تابلوی دستی که یک طرفش با رنگ قرمز نوشته ایست و طرف دیگه با رنگ سبز نوشته آهسته هم اجباری بود.:31:

تو این روز خیلی از مردم ازم آدرس میپرسیدن ولی من هیچ جای مشهدو بلد نبودم ولی مردم باور نمیکردن که یک پلیس آدرس بلد نیست و میگفتند تو یک پلیس عقده ای هستی که زورت میاد یک آدرس بهمون بدی!straight face حالا اگه میتونی برو ثابت کن که روز اول خدمتته!straight face

این 5 ساعت پست طولانی بالاخره تموم شد و بهم گفتند که میتونی بری. من سوار اتوبوس 62 شدم و رفتم سمت میدون راهنمایی. شب هم غذا یک مدل کتلت داشتیم که طبق رسوم همیشگی بهش میگفتند دمپایی. تو آسایشگاه ساعت 11 خاموشی رو میزدن. روز اول خدمتم تو مشهد که زیاد جالب نبود ولی باید منتظر میموندم ببینم فردا چه اتفاقهایی قراره برام بیفته!


قسمت بعد

قسمت قبل

قسمت اول

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

۱۲۳۳ بازدید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی