نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

خاطرات خدمت سربازی

آخرین نظرات

36.. ربات و خرافات!

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ب.ظ

یکی از بچه های سرباز کارگزینی مثل ربات راه میرفت. به خاطر همین بچه ها بهش میگفتن ربات! یک بار من و این تو میدون پیروزی بودیم که اونجا مسافرکشها رباط کریم دنبال پیدا کردن مسافر بودن. جمله هاشونو خلاصه میکردن مثلا به جای اینکه بگن رباط کریم یک نفر میگفتند رباط یک نفر! ما داشتیم از کنارشون رد میشدیم که یکیشون گفت شما رباطین؟ (منظورش این بود که رباط کریم میرید!). خیلی اتفاق خنده داری بود که به ربات میگفت رباطی!:18:

من جاهای مهم تهران رو تو مدتی که سربازی بودم رفتم. ولی هیچ جا برام بهارستان نمیشد. بهارستان رو با 2 چیز میشناسن یکیش ساختمون مجلسه و دیگه فروشگاههای موسیقیش. مثل من برای اولین بار ساز چنگ رو اونجا دیدم که قیمتش 1.5 میلیون بود اون موقع الان راحت 6 میلیون میشه. خیابان جمهوری هم فروشگاه موسیقی زیاد داشت ولی بهارستان یه چیز دیگه بود.:22:

یه بار از مرخصی برگشته بودم. یک mp3 پلیر داشتم که اونو توی کاپشن جاسازی کردم و کاپشن رو هم گذاشتم توی ساک. از دژبانی که داشتم رد میشدم ساکمو بازرسی کردن و سربازه گیر داده بود به کاپشن و بالاخره پیداش کرد و شروع کرد به گیر دادن. ( بردن موبایل و ام پی تری پلیر به داخل پادگان و مکانهای نظامی ممنوعه. هر چند که تو همون ستاد خیلی ها توی آسایشگاه موبایل رو قاچاقی برده بودن و استفاده میکردن). شانسی که آوردم این بود که یک دژبانی بود که همشهری من بود و اون منو از اون وضع نجات داد! :29:

تو یکی از اتاقهای کارگزینی یک سروان داشتیم که خیلی خرافاتی بود. برای رفع بلا کارهای عجیب و غریب انجام میداد مثلا یهو پنجره رو باز میکرد و شروع میکرد به فوت کردن تا بلا بره بیرون! :31: توی یک اتاق دیگه یه ستوان یک هم داشتیم که اسمش ملاعلیلو بود. این همیشه بهم گیر میداد چرا بهش احترام نظامی نمیذارم! من بهش میگفتم چشم دفعه بعد ولی دفعه بعد هم احترام نمیذاشتن براش و باز شاکی میشد. مثلا وقتی وارد اتاق میشد انتظار داشت که من براش بلند شم ولی بلند نمیشدم و این بنده خدا شاکی میشد به بابایی میگفت این سرکار استوار چرا این قدر بی نظمه و گله میکرد! :30:

من تمامی صبحگاهها رو میرفتم و تو صبحگاه حضور و غیاب میکردن. یک روز بعد خوردن صبحانه رفتم اتاقمون تو کارگزینی تا وسایلمو بذارم و بعدش برم صبحگاه ولی متوجه شدم که وسیلم رو تو سالن غذاخوری پادگان جا گذاشتم. تا برم وسیله بگیرم و برگردم صبحگاه هم شروع شده بود و دیگه بعد از آغاز صبحگاه هیچ کس حق نداشت بره تو صف. من هم برگشتم به اتاقم. از شانس بد من همون روز جناب سرهنگ اقبال آمار صبحگاه رو در آورد و قرار شد به غایبان اضافه خدمت بزنه. اول از همه غایبان کارگزینی رو احضار کرد که من هم جزوشون بودم. از من پرسید تو که تازه اومدی چرا؟ من هم براش توضیح دادم که داستان اینه که نمیدونم قانع شد یا نه ولی در مجموع برای هیچ کس اضافه خدمت نزد.:3:

پادگان ما چند تا در داشت. از جمله درب شمال و درب جنوب. رفت و آمد سربازهای وظیفه فقط از درب جنوب ممنوع بود و فقط از درب شمال میتونستیم وارد و خارج بشیم. ولی برای بعضی ها رفتن از درب جنوب خیلی بهتر بود چون اگه از درب شمال میرفتن مجبور بودن کل پادگان رو دور بزنن تا برسن به خیابون جنوبی! برای محمود هم این قضیه صدق میکرد. یک بار یکی از کادریهای مربوط به درب جنوب اومد تو کارگزینی و محمود باهاش هماهنگ کرد که اون روز اجازه بده از درب جنوب برن بیرون اون کادریه هم اکی داد. محمود موقع رفتن یکی از بچه های کارگزینی به اسم مصطفی رو هم با خودش برد تا با پارتی که محمود داشت از درب جنوب رد بشن! وقتی رسیدن درب جنوب اون کادریه اونجا نبود! به خاطر همین اجازه ندادن که اونها از اون در خارج بشن. ولی مصطفی توسط یکی از بچه ها از اون در رد شد! جالب این بود که محمود که قرار بود پارتی مصطفی بشه پشت در موند ولی خود مصطفی رد شد!:18:

ما تو دوره آموزشی وسایل استحقاقی مون از جکله اورکت رو کامل نگرفته بودیم. من و علی رفتیم پیش سرهنگ اقبال و اینو بهش گفتیم . اون هم نامه نوشت برای آماد و پشتیبانی و قرار شد که بهمون اون چیزهای کسری رو بدن.:29:

فرمانده پشتیبانی و قرارگاه ستاد فرماندهی ناجا یک سردار بود به اسم صومی. یک نکته مثبت که من ازش به یاد دارم این بود که یک بار اومد توی آسایشگاه نشست و با بچه ها جلسه گذاشت تا مشکلات خودمون رو بهش بگیم. دمش گرم چون بعیده که فرمانده ای از این کارها بکنه.:25:


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

۹۸۶ بازدید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی