41.. گروهان ابوذر
در 3 روز اول فقط پذیرش انجام شد. این یعنی من به جای اینکه یک اسفند خودمو به پادگان معرفی کنم 3 اسفند این کارو میکردم مشکلی برام پیش نمیومد! در روز سوم پذیرش تموم شده بود و همه بچه های گردان عاشورا رو تو محوطه گردان جمع کردن. من و اون اکیپ هم استانی هام کنار هم بودیم. اول از همه گفتند اونهایی که خدمت کرده هستند بیان وسط! من هم به دلیل خدمت قبلی که داشتم رفتم وسط!
یک 12-13 نفری میشدیم. 2 نفر نفر جدامون کردن یعنی به هر گروهان به شکل مساوی تقسیممون کردن. من و یک نفر دیگه از خدمت کرده ها کنار هم بودیم. قیافه اون عجیب شبیه فرانچی در کارتون بچه های مدرسه والت بود. ما خدمت کرده ها اون وسط بودیم و بقیه که صفر کیلومتر بودن رو داشتن تقسیم میکردن. همه بچه ها لیسانس و فوق لیسانس بودن و از فوق دیپلم و پایینتر خبری نبود. بالاخره کار تقسیم بندی تموم شد و ما رو بردن یه گوشه و گفتند شما عضو گروهان ابوذرید.
گردان عاشورا 6 تا گروهان داشت به نامهای ابوذر، سلمان، مالک، عمار، یاسر و مقداد. اون پادگان یک گردان دیگه هم داشت به نام گردان امام حسین که 5 تا گروهان داشت؛ ایثار، ایمان، جهاد، شهادت و رشادت. که اسم گروهانهای گردان امام حسین منو یاد اسم گذاری پادگان مرزن آباد می انداخت! تو مرزن آباد 4 گردان داشتیم مجموعا 16 گروهان ولی اینجا 2 گردان داشتیم و مجموعا 11 گروهان! تو گروهان ابوذر خبری از اکیپ روزهای اول که با هم بودیم نبود و با چهره های جدیدی آشنا شدم. یه چند نفری از هم استانیها بودن که من هم رفتم کنارشون ایستادم.
یه دونه گروهبان کادری اومد و شروع کرد بهمون دستور دادن. ما رو برد به سیلویی که قرار بود آسایشگاه ما باشه. 70 تا تخت دو طبقه برای 140 نفر توی اون سیلو بود و از سیلو این طور به نظر میرسید که شرایط کاملا مهیاست برای آسفالت شدن دهانمون!
بعد نیم ساعت این گروهبانه که اسمش یادم نیست ما رو جلوی آسایشگاه به صف کرد و گفت بچه های هر استان کنار هم بایستن. مازندران، اردبیل، آذربایجان غربی و شرقی، تهران و البرز، کردستان، زنجان و قزوین و کرمانشاهی داشتیم. من رفتم جدا از همه ایستادم.
گروهبان بهم گفت تو چرا اون طرفی؟ بهش گفتم که من خدمت کرده ام. گفت ربطی نداره و بیا تو صف.
(از همینجا میشد فهمید که این گروهبان آدم داغونیه چون تجربه منو به هیچ گرفت!
). رفتم توی صف مازندرانیها و چون سر و صدای ما زیاد بود 20 تا بشین پاشو جریمه شدیم و بقیه استانها داشتند ما رو نگاه میکردن ولی بعدا نوبت خودشون هم شد!