نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

نسیم نی زار

از هرکجای بن بست، راهی به خانه ای هست

خاطرات خدمت سربازی

آخرین نظرات

41.. گروهان ابوذر

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ب.ظ

در 3 روز اول فقط پذیرش انجام شد. این یعنی من به جای اینکه یک اسفند خودمو به پادگان معرفی کنم 3 اسفند این کارو میکردم مشکلی برام پیش نمیومد!straight face در روز سوم پذیرش تموم شده بود و همه بچه های گردان عاشورا رو تو محوطه گردان جمع کردن. من و اون اکیپ هم استانی هام کنار هم بودیم. اول از همه گفتند اونهایی که خدمت کرده هستند بیان وسط! من هم به دلیل خدمت قبلی که داشتم رفتم وسط!cool یک 12-13 نفری میشدیم. 2 نفر نفر جدامون کردن یعنی به هر گروهان به شکل مساوی تقسیممون کردن. من و یک نفر دیگه از خدمت کرده ها کنار هم بودیم. قیافه اون عجیب شبیه فرانچی در کارتون بچه های مدرسه والت بود. ما خدمت کرده ها اون وسط بودیم و بقیه که صفر کیلومتر بودن رو داشتن تقسیم میکردن. همه بچه ها لیسانس و فوق لیسانس بودن و از فوق دیپلم و پایینتر خبری نبود. بالاخره کار تقسیم بندی تموم شد و ما رو بردن یه گوشه و گفتند شما عضو گروهان ابوذرید.cool

 گردان عاشورا 6 تا گروهان داشت به نامهای ابوذر، سلمان، مالک، عمار، یاسر و مقداد. اون پادگان یک گردان دیگه هم داشت به نام گردان امام حسین که 5 تا گروهان داشت؛ ایثار، ایمان، جهاد، شهادت و رشادت. که اسم گروهانهای گردان امام حسین منو یاد اسم گذاری پادگان مرزن آباد می انداخت! تو مرزن آباد 4 گردان داشتیم مجموعا 16 گروهان ولی اینجا 2 گردان داشتیم و مجموعا 11 گروهان! تو گروهان ابوذر خبری از اکیپ روزهای اول که با هم بودیم نبود و با چهره های جدیدی آشنا شدم. یه چند نفری از هم استانیها بودن که من هم رفتم کنارشون ایستادم.smug

یه دونه گروهبان کادری اومد و شروع کرد بهمون دستور دادن.worried ما رو برد به سیلویی که قرار بود آسایشگاه ما باشه. 70 تا تخت دو طبقه برای 140 نفر توی اون سیلو بود و از سیلو این طور به نظر میرسید که شرایط کاملا مهیاست برای آسفالت شدن دهانمون!big grin بعد نیم ساعت این گروهبانه که اسمش یادم نیست ما رو جلوی آسایشگاه به صف کرد و گفت بچه های هر استان کنار هم بایستن. مازندران، اردبیل، آذربایجان غربی و شرقی، تهران و البرز، کردستان، زنجان و قزوین و کرمانشاهی داشتیم. من رفتم جدا از همه ایستادم.cool گروهبان بهم گفت تو چرا اون طرفی؟ بهش گفتم که من خدمت کرده ام. گفت ربطی نداره و بیا تو صف.straight face (از همینجا میشد فهمید که این گروهبان آدم داغونیه چون تجربه منو به هیچ گرفت!no talking). رفتم توی صف مازندرانیها و چون سر و صدای ما زیاد بود 20 تا بشین پاشو جریمه شدیم و بقیه استانها داشتند ما رو نگاه میکردن ولی بعدا نوبت خودشون هم شد!big grin


قسمت بعد

قسمت قبل

قسمت اول

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

۱۱۷۰ بازدید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی